چکیده آیا در عالم واقع لازم است مجموعهی آموزههای اخلاقی اسلام دربردارندهی عناصر ضروری برای ایجاد یک نظام اخلاقی باشند؟ آیا ضرورتی اقتضا میکند که این عناصر از ساختاری منطقی و منظّم برخوردار باشند؟ آیا مجموعهی آنچه که در منابع اوّلیه و ثانویهی اخلاق اسلامی وجود دارد، اثباتاً از چنین جامعیت و ساختار منظّمی برخوردار هستند؟ در صورتی که وضعیت فعلی چنین نباشد، آیا میتوان به این امر دست یافت؟ نسبت به همهی پرسشهای مذکور صریحاً، تلویحاً و یا عملاً اما و اگرهایی وجود دارد. نویسنده، با کسانی هم عقیده است که پاسخ همهی این پّرسشها را مثبت میداند. این نوشتار که ماهیت فرا اخلاقی دارد، مقدّمهای است در باب تبیین این ادعا.