پرسش دربارۀ مفهوم و مصداق سعادت ریشه در سرشت آدمی دارد. مقایسۀ اندیشههای دو اندیشمند صاحبنظر در این زمینه، یکی از یونان باستان و دیگری از حکمای اسلامی همروزگار با ابنسینا، برای شناخت نوآوری متفکران اسلامی در برابر رهآورد یونانیان در ساحتهای گوناگون فلسفی بسیار اهمیت دارد. این جستار کوتاه به روش تحلیلیتطبیقی است و پس از تأملی چند دربارۀ مبانی فلسفی و اخلاقی هریک از این متفکران، شباهتها و تفاوتهای آنها را دربارۀ سعادت کاویده است. اگرچه ارسطو باتوجه کامل به مؤلفههای عقل و لذت و دوستی، نظریۀ فضیلت و سعادت را حول محور اعتدال تعریف میکند، به دلیل نگاه غیرتوحیدیاش به خدا و جهان و بیتوجهیاش به معاد، قادر نیست مدل موفقی از مفهوم و مصداق سعادت ارائه کند. برخلاف او ابنمسکویه با جهانبینی توحیدی میکوشد، همین معانی را برپایۀ شناخت نفس و عقل و شرع تبیین کند. ابنمسکویه سعادت را به دو قسم دنیایی و آخرتی تقسیم و مصداق واقعی سعادت را قرب الهی معرفی میکند. هر دو متفکر بر تعریف سعادت به خیر متعالی (خیر اعلی) تأکید میورزند؛ اما ازآنجاکه مبانی اندیشۀ اخلاقیِ آنها با یکدیگر متفاوت است، لوازم اندیشۀ آنان نیز با یکدیگر متفاوت خواهد بود.