دکارت بهخاطر سهمش در اخلاق شهرتی ندارد. اکثر افراد معتقدند که این ضعف بنیادی فلسفهی دکارت است؛ چراکه او بر روی متافیزیک و معرفتشناسی متمرکز شده است و به فلسفهی اخلاق و سیاست نپرداخته است. چنین انتقادهایی مبتنی بر بدفهمی چهارچوب وسیع فلسفهی دکارت است. شاهد و گواه دکارت در رابطه با اهمیّت عملی فلسفه میتواند در نخستین نوشتههایش ترسیم شده باشد؛ جاییکه او در موافقت با فیلسوفان سلف خود، هدف فلسفه را «کسب حکمتی که برای رسیدن به سعادت کافی است» مشخّص میکند. جزئیات این دیدگاه کاملاً در نوشتههای دورهی دوم زندگی دکارت بسط پیدا میکند: مکاتباتش با پرنسس الیزابت، انفعالات نفس و مقدّمهای بر ترجمهی فرانسوی اصول فلسفه؛ جاییکه او پندار مشهورش از درخت فلسفه را نشان میدهد، بالاترین شاخهاش، «برترین و کاملترین سیستم اخلاقی است که شناخت کامل دیگر علوم را پیش فرض قرار میدهد و همچنین سطح نهایی حکمت است.»